به خورشید وجودت
زمستان دلم تمام می شود
جوانه می زنم
انگار
آبستن شعر می شوم
برچسب : نویسنده : ghanarii بازدید : 19
به شعله کوچک عشقت
مرا آتشی باید
تا خاکستر شوم
چون ققنوس
زاده شود منی دیگر
از منیت من
برچسب : نویسنده : ghanarii بازدید : 11
از سرم پریده است
برای آسمان
قفس سینه را می شکنم
تا دلم پر بگیرد
افسوس
قناری دلم
به قفس
به حبس
انس بسته است
میزان عقل و دلم
تراز نمی شود
برچسب : نویسنده : ghanarii بازدید : 22
خدای خود خواهی را،
می کشد
سینه اش را می درد
و تمام سرزمین دلم را
فتح می کند
برچسب : نویسنده : ghanarii بازدید : 18
می اندیشم
به لحظه دیدار
به مرگ
به بوسه ای از لبانت
که دلگرمم کند
از دنیا
از آدمها
دلسرد و
دلتنگ و
دلمرده ام
خدایا
فرصت دیدار می دهی؟
برچسب : نویسنده : ghanarii بازدید : 12
صدای پای تو پیچید
در پس کوچه های دلم
آن دم که بی تاب تماشا بودی
پنجره های دلم هنوز بسته بود
پرده پوش بود و برهنه نبود
پرده را پس زدم
اما
ناگاه
مرا سنگسار کدام گناه کردی ؟
شکستم
گریختی
دلم شور می زند
مبادا شیشه های شکسته دلم
پای برهنه تو را بخراشد
برچسب : نویسنده : ghanarii بازدید : 6
چه مي كني؟
گفت :به آنان كه در ديروز مانده اند
فردا را مي فروشم
برچسب : نویسنده : ghanarii بازدید : 12
که دل کندن کار ساده ای باشد
تو بگو
با رگ و ریشه های دویده در خاک چه کنم؟
برچسب : نویسنده : ghanarii بازدید : 57
خبری نیست از آن چشمه جوشان
از شعر
از شرابی که مرا مست کند
خبری نیست
از عشق
برچسب : نویسنده : ghanarii بازدید : 23
بال بال می زد
به شوق آسمان آبی ات
قفس سینه را شکست
پرکشید
اما ناگاه
چشم بستی به روی من
دلم راه آسمان را گم کرد
نگاهم کن
دلم را
خودم را
بی تو گم می کنم
برچسب : نویسنده : ghanarii بازدید : 10